آری،روابط طبقاتی و کیفیت زندگی مردم با پیروزی صفویه،نه تنها بهتر نشد بلکه بدتر از سابق هم شد!اگر تشیع را مجموعهء اعتقادات و محبت های شخصی و ذهنی وتجربی قلمداد نکنیم و آن را زندگی اجتماعی خاص بدانیم که - بنا بر متون مسلم و موجود - دارای جهت گیری طبقاتی مشخص است به نفع مردم،آنگاه تمام تقسیم بندی های ذهنی مجردی که از نظام ها و افراد پیشین در دست داریم به هم می خورد و متوجه می شویم که مثلا عمر ابن عبدالعزیز،به هیچ وجه با شاه سلطان حسین صفویه یکی نیست.امروز هم در دنیا هستند کسانی که اصلا نامی از علی نشنیده اند اما طبق منطق تشیع علوی،شیعه تر از کسانی هستند که مداح علی و اولاد علی هستند.
مثلا راه و جهت فکری و اجتماعی پاتریس لومومبا،قهرمان ضد استعمار افریقا به نظر من خیلی نزدیک تر است به راه جهت فکری و اجتماعی تشیع تا فلان آدمی که در شرح زندگانی علی،کتابی نوشته است اما تقدیم به...!؟ و اما نهضت سربداریه،نهضتی است که از نظر مبانی اعتقادی،همانند نهضت صفویه،بر اصول اعتقادی تشیع استوار است لیکن بر خلاف آن،مسائل طبقاتی را در هر دو جبههء نظر و عمل،سرسختانه مطرح کرده است.
همانطوری که همهء نهضت های شیعی،از خود علی گرفته تا به بعد،همواره بر این بوده اند که برای دگرگون کردن شالوده و ترکیب طبقاتی جامعه،جو اعتقادی و وجدانی جامعه را دگرگون سازند،از این رو سربداریه هم در صدد برآمد تا با احیاء یاد و خاطرهء خاندان پیغمبر(ص) و راه و مکتب علی(ع)،آن نظام اجتماعی خاص را احیاء کند که علی و ائمهء شیعه طرفدار آن بودند.این بود که این نهضت در عین حالیکه از همان آغاز،با زیربنای اعتقادی و ایدئولوژیکی نظام حاکم درافتاد،با روبنای اجتماعی و نظام طبقاتی آن هم مبارزهء سرسختانه ای را آغاز کرد.
[اینگونه مبارزهء دو جبهه ای علمی و عملی(ایدئولوژیکی و پراتیکی - زیربنائی و روبنائی)درست مصداق امر به معروف و نهی از منکر اسلام است چرا که در متون اسلام،امر به معروف و نهی از منکر را در سه قلمرو:ذهن(یا فکر)؛بیان(که جمعا ایدئولوژی می تواند نام گیرند)؛عمل،ذکر کرده اند.نکتهء ظریف تر آنکه بر اساس همین متون اسلامی،مؤمن که وظیفهء امر به معروف و نهی از منکر را به عهده دارد،به کسی اطلاق می شود که:معترف به قلب(عقل)؛مقرّ به لسان؛عامل به جوارح باشد!کنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله!]
از یک طرف با مبارزهء شکوهمند فکری و علمی و اعتقادی،جبههء زیربنائی ایدئولوژیکی را گشود و از طرف دیگر با مبارزهء مسلحانه،جبههء روبنائی اجتماع را افتتاح کرد.از یک سو با نگاهبانان این زیربنای ایدئولوژیکی – یا روحانیون اهل تسنن – پیکار فکری را آغاز کرده و از سوی دیگر با پاسداران این روبنای اجتماعی یا تیول داران و فئودالها و صاحبان مالکیتهای بزرگ مغول که کشاورزان و مردم زحمت کش آن روزگار را وحشیانه استعمار و استبداد می کردند،نبرد خونین را به راه انداخت!
ادامه دارد...